پشه ای در استکان آمد فرود تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود کودکی-از شیطنت- بازی کنان، بست با دستش دهان استکان! پشه دیگر طعمه اش را لب نزد جست تا از دام کودک وا رهد خشک لب،میگشت،حیران،راه جو زیر و بالا،بسته هر سو راه او روزنی میجست در دیوار و در تا به آزادی رسد بار دگر هر چه بر جست تکاپو می فزود راه بیرون رفتن از چاهش نبود آنقدر کوبید بر دیوار سر تا فرو افتاد خونین بال و پر جان گرامی بودو آن نعمت لذیذ لیک آزادی گرامی تر،عزیز
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesخرداد 1391تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390 AuthorsخودمLinks
مقالات تعلیم و تربیت
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی |